توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3440

ساعت از نیمه شب گذشته بود...
با حوله ای که بزور داشتم باهاش موهامو خشک میکردم، خیسه خیس اومدم کنارش و نشستم جلو تلویزیون
چایی و میوه آماده کرده بود و وقتی داشتم با ولع میخوردم نگاهم می‌کرد، یه اخم ساختگی کردمو گفتم: چیه ؟
چرا نگاه میکنی !؟
بعد با یه خنده ای که توش تعجب بود گفت :
تو چقدر خوشگلی آخه ...😍 

تپل میشی خوشگلی، لاغر میشی خوشگلی، باارایش و بی آرایش خوشگلی 

حرفشو قطع کردم، به اخمم ادامه دادم و گفتم: 

پرو🤨 خودت خوشگلی 😒😅

خلاصه انقدر سر به سر هم گذاشتیم تا نصفه شبی صدای خنده م پیچید توی خونه 😂 

پ.ن

این شبارو خیلی دوست دارم، شبایی که تا سحر بیدارم ...

و از قشنگی های خونه مون، تاریکی و نور هاییه که جلب توجه میکنه!

هرشب ظرفای مهمون هارو میشورم و با حوصله همه مارو مرتب میکنم، تا بوی تمیزی صبحمو روشن کنه 

حالا همه جا مرتبه

من عاشق این کنج های دنج خونمونم🥰