توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3246

بعد از شام خانوادگی، بااقای خونه رفتیم بیرون و دور زدیم

و دوباره برگشتیم خونه بابا اینا 
منو رسوند و خودش چون کاری داشت برگشت خونه خودمون و من،شب موندم چون کارای مامان هنوز ادامه داره ...

این صحنه چقدر برام یادآور روزای نامزدی بود،
وقتی میرفتیم بیرون و بعد اخر شب از هم جدا می‌شدیم!
یادش بخیر 😄