شنبه ۲۹ ارديبهشت ۰۳
قربون اخمای افتاده ت لوس مامانی 😍
اینم عکس ماه ششم ایلیا ی من،
خیلی مخلوط طور هم شبیه منی هم شبیه بابایی...
این چیزیه که من میخوام 😉
الهی شکر 🧿
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
قربون اخمای افتاده ت لوس مامانی 😍
اینم عکس ماه ششم ایلیا ی من،
خیلی مخلوط طور هم شبیه منی هم شبیه بابایی...
این چیزیه که من میخوام 😉
الهی شکر 🧿
کاکل زری من 😍
حالا من و تو 5ماهه شدیم...
تو دیگه از رگو خون و گوشت منی
تو همه وجودمی
قبل از تو نمیدونم اصلا برای چی زنده بودم پسر مامان؟
این عکسو بابایی ازت گرفت،
وقتی که من داشتم روی تخت سونوگرافی اشک میریختم و دکتر تصویر تورو به ما توی مانیتور نشون میداد...
بزرگ شدی قندعسلم😍
پ. ن
بابایی وقتی دکتر تاکید کرد که تو پسری، از ته قلبش خندید و من اینو هیچوقت یادم نمیره...
خنده م لابلای اشکام، وقتی خنده ی بابایی رو دیدم، بیشتر شبیه یه رویا بود!
من و بابایی ثانیه هارو برات میشماریم تابیایی قربونت برم من❤️
چشم و چراغ بابا
مرد کوچیک مادر...
هیچکی نمیشه با یه تار موی تو برابر😍
#پسرم 💙
موهای عزیزم...
حتی از تو بخاطر بچه م گذشتم!🥲
خدانگهدار 🫠
امروز آقای خونه، برخلاف میلش موهای نازنینمو کوتاه کرد،
البته کوتاه کوتاهم نه، ولی خب مقدار قابل توجهی یش بر باد رفت...
ما اولین شب یلدایی رو پشت سر گذاشتیم. 😉
برای من شب یلدا خیلی مهمه خیلی خیلی زیاد!
به همین خاطر امسال این ست رو طراحی کردم و دوختم تا بااقای خونه بترکونیم😉
و در نهایت طبق روال :
#فاینالی 🫰🏻
(دیزاین اند دوخت 😅 بای می)
گاهی اوقات هم، ممکنه آشپزخونه م همین قدر شلوغ پلوغ باشه و من حال و حوصله جمع کردن نداشته باشم!
همیشه که قرار نیست خونه برق بزنه و هرکسی بیاد تو خونه بگه :
عجب! خونه زندگی این حاج آقا،
با همه ی حاج آقا هایی که تابحال توی این روستا اومدن زمین تااسمون فرقشه!
و من از چهره ی تک تک شون، با سلیقه بودنم رو میخونم حتی قبل از اینکه به زبون بیارن...
اما هیچ کدوم از اینا دلیل بر این نیست که من اینجا حالم خوب باشه،
هنوزم منتظرم دوره ی این روزام سر بیاد!
هرچه سریع تر...