جمعه ۲۹ ارديبهشت ۰۲
هیچوقت اولین راه، آخرین راه نیست!
دیشب طی یک جلسه بین من و خانواده همسر، بلاخره آنها بر من پیروز شده و حرفشان را به کرسی نشاندن.
و تصمیم نهایی بر این شد:
'' شما در منزل استیجاری خود باقی مانده و از خانه باصفای روستا به عنوان تفریحی برای اخر هفته بهره خواهید برد!''
هرچند که دیگر حنای پدرشوهر برایم رنگی ندارد اما باز هم حرفش رو قبول کردم!
بااین اوصاف که میدانم این ماجرای خانه تفریحی برای من دردسری بیش نیست، چون هنوز نرفته، مادرشوهر رخت خواب برای خودش پهن کرده... 🥴
به هرحال،
شر این موضوع که هفته ها بود یقه ام را سفت همچون دَوالپا(موجودی همانند بختک) چسبیده بود، از بیخ سینه ام برداشته شد و من دیشب بلاخره یک خواب راحت داشتم!