چهارشنبه ۱۱ مرداد ۰۲
صبح که بیدار شدم خسته بودم، جون نداشتم بلند شم، قرار بود با آقای خونه بریم بیرون، بخاطر همین گفتم بره و دوباره برگرده دنبالم، بعدم دیگه نفهمیدم اصلا کی رفت!
بیدار شدمو رفتم دوش گرفتم و حالا نشستم با خیال راحت دارم چایی و صبونه میخورم.
امروز روز شلوغیه!
ازون روزای شلوغ که دوستشون ندارم
بیدار شدمو رفتم دوش گرفتم و حالا نشستم با خیال راحت دارم چایی و صبونه میخورم.
امروز روز شلوغیه!
ازون روزای شلوغ که دوستشون ندارم