پنجشنبه ۷ شهریور ۰۴
امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره…
از جشن ستاره
♪آسمون یه پارچه نوره
امشب خونمون پر از طنین دلنوازه
توکوچه پر از نوای دلنشین سازه…
عزیزم هدیه من برات یه دنیا عشقه ♭♪
زندگیم با بودنت درست مثله بهشته...
این صدایی بود که پنجشنبه شب 7 شهریور ماه،
(درست روزی که من برای زایمان رفته بودم بیمارستان و بعدا از 8 2 ساعت درد و جیغ کشیدن، ایلیا بدنیا اومد)
توی خونه ی پدری بنده پخش می شد و ما تولد 1سالگی ایلیا جانم رو گرفته بودیم...
از سور و سات نگم براتون!
3،4 مدل غذا...
میوه خوراکی و بستنی، شربت و شیرینی و البته سوپرایز تولد همسرجان!
همراه 2تا کیک!
یه شب به یادموندی برامون جا گذاشت برای همیشه...
همه چیز عالی و اوکازیون👌😉
جوری که همه دهن باز مونده بودن و میگفت چیکاراااا کردی تو دختر !!!!
منم بافتخار فقط میگفتم بخورید و بریزید و بپاشید فقط همین!
تولد پسرمه همه باید شاد باشن...
خلاصه اون شب رو نه تنها من، بلکه همه همیشه به یاد دارند.
پسرکم یک ساله شدی دردونه
تولدت مبارک 🎈 🎁
