شنبه ۱۶ شهریور ۰۴
امروز اولین روزیه که زندگی مشترکمون رو توی خونه خودمون، خونه ی بام، شروع کردیم...
الحمدالله
مامان اومده پیشمون تا ایلیا رو نگه داره و منم به خورده ریزای کارام برسم که از قضا تب کردمو مریض شدم...
بابا شب از بیرون غذا گرفت برامون بعدم اومد کمک من تا تخت رو ببندم و کارای بزرگتر انجام بدیم،
جابر ماموریت بود و حسابی دست تنها بود...
تبم بیشتر و بیشتر شد تا به جابر زنگ زدم و گفتم فقط خودتو برسون!
رفتیم بیمارستان
چندتا آمپول و یه کیسه دارو شد دوای دردم...
برگشتیم خونه و جلوی تلویزیون دراز کشیدم و بعد
اولين قسمت سریال محکوم رو نصفه دیدم و توی آرامش خونه تمیزم خوابم برد...
حالا میتونم یه سر راحت روی بالش بذارم!
15/6/404