توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3320

خیلی وقت بود که این دوتا کتاب در صف خرید سالیانه کتاب هام بودن! 

تااینکه با یک تخفیف شگفت انگیز، بلاخره خریدمشون و کیه که ندونه من الان روی ابرام... 😉 

پ. ن 

من عاشق نورایی ام که توی خونه بابا ایناست،

دوست دارم ساعت ها بخوابم روی اون تیکه از نوری که افتاده روی میز یا قالی... 

#لوکیشن_خانه_پدری


3317

برای ما، اولین ها خیلی ارزش داره، و اما امروز که جز مهم ترین اولین های زندگی مابود!

امروز من و اقای خونه برای اولین بار دوتایی با ماشینمون رفتیم قم و جمکران و برای چندمین بار زندگیمون رو بیمه کردیم!

خیلی خوش گذشت چون ما دوتا تابحال تنهایی باهم توی یک ماشین هیچ مسافرتی نرفته بودیم!

واین اولین سفر عمرمون اونم با ماشینمون بود 😉 

 

پ. ن

این کارت عوارضی رو داد بهم و به شوخی گفت :

بیا اینم اولین عوارض ماشینمون 🥴

خندیدم و عکسشو گرفتم؛


3316

این قرآن ( قطع رقعی) رو چندروز پیش که رفته بودیم روستای همسر و هنه اونجا جمع بودن، یکی از دختر عموهای همسر(همون فاطی🤭) بهم هدیه داد...
عجب شب عجیبی بود اون شب! مطمئنم هیچوقت فراموش نخواهم کرد
به هرحال، من عاشق این قرآن شدم،
همیشه دوست داشتم ازین قرآن ها داشته باشم اما یا جور نمیشد بگیرم یا قیمتش خیلی بالا بود و بودجه بنده کفاف نمی‌داد!

و ازونجایی که معتقدم قرآن بیشتر از ظاهر، در اصل خوندنشه که اهمیت داره، قرآن های اضافی م رو هدیه کردم به بقیه ... 😉

پ. ن
این پتویی هم که زیر قرآن گذاشتم رو مامان خانوم دیشب برام هدیه خرید، چون میدونست من بااین که کلی پتو هم از جهازم مونده و دارم (البته نه به اندازه سیدزهرا 😂)
اما این مدل همیشه چشممو می‌گرفت والبته که نگم از رنگش براتون که چقدر ست وسایل خونمه😍
من چجوری قدردان این مادر باشم آخه؟


3314

پر نقش تر از نقش دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله هارا...

 

پ. ن

این 2جفت قالی دستبافت، برای جهاز مامانم بوده

که مامان بزرگم براشون بافته، امروز به این فکر کردم که چقدر رنگ توش هست

و چقدر نقش و نگار داره...

و اینکه، این قالی هنوز بعد 40سال هست و مامان بزرگم، زیر خروارها خاک!

 


3311

چادرت رابتکان
روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر تو...

#مادر_جان🖤
#صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا

بعدا نوشت :

خاطرتون که هست ما هرسال فاطمیه از شب قبلش، میایم روستای همسر و مهمون عموشون هستیم و تاصبح که حلیمشون بار بیاد، بیداریم... 

من خیلی این 2روز رو دوست دارم. 

بمونه از این روزا به یادگار! 


3305

"قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ"

او خدای من است (♥️)

و جز او خدایی نیست، 

من بر او توکل کرده‌ام و روی امیدم همه به سوی اوست...

پ. ن

بابا امروز، مهر تایید نهایی رانندگی بنده رو زد و گفت :

عالی👌🏻

برو امتحانت رو بده و تمومش کن! 

الهی شکر 🧿


3304

 

از شلوار لی آبی بدم میاد🥴

 


3302

امروز رو با برنامه شما به پایان میرسونم، سرکار

خانم دکتر مشایخی عزیزه عزیزدلم🥰

و البته با صدای دلنواز خروپف های همسر عزیزم 🥴

#کتاب_باز


3301

عزیزجانم، 

بلندترین شب سال را بدون تو پشت سر گذاشتم! 

یک یلدای دیگر، بی تو گذشت... 

گاهی رو به آسمان، به خدا میگویم:

صد حیف که سهم من از تو در این دنیا، فقط دل تنگی و نداشتنت بود! 

چقدر سخت... 

چقدر تلخ

و چقدر حیف

حیف از آن دنیایی، که مرا در کنار تو ندید...

حیف! 


3300

دیروز، بعد از چندین هفته درگیری برای خرید '' روکش صندلی ماشین '' بلاخره گرفتیم، اونم چه رنگی...!

حد وسط رنگ قرمز جگری و زرشکی😍
رنگی که من و اقای خونه، هردو رو عاشق خودش کرد، البته که بیشتر من😎

پ. ن
یذره کلاس داشته باشید، 😒 ای کسانی که میگید، قرمز!!
به قول حسین(برادر همسر) ، رنگ روکش پورشه ای🤭