توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3287

یادتونه گفتم من یک معتاد به برنامه کتاب باز هستم!؟
معلومه که یادتونه، این چه سوالیه! 🤭
خواستم در جریان باشید که امروز بلاخره فرصت کردم که دوباره همرو دانلود کنم و بریزم توی هاردی که همیشه وصله به تلویزیون و از اول تمام قسمت هاشو بادقت ببینم...
من عاشق این برنامم!

 

پ. ن

شب اول رو با برنامه شما شروع میکنم، جناب ضابطیان، والبته یک فنجان قهوه... 😉

چون به خودم قول دادم که مجموعه سفرنامه هام رو در اولین فرصت کامل کنم! 

# کتاب_باز


3282

شب گذشته، گلزار شهدای امامزاده سید علی اصغر؛

در جوار شهید گمنام...


3278

آقا حجت، درس اول، یادبگیر، که چجوری ساز رو تو دستت بگیری...

پ. ن اول 

به وقت روز جمعه ای که، حجت گیتار گرفته بود و از من خواست تا بهش یاد بدم! 

پ. ن دوم 

این عکس برای وبلاگ گرفته شد و نحوه صحیح دست گرفتن ساز گیتار، این شکلی نیست! 

پ. ن سوم 

لوکیشن، خونه خواهر... 

 


3273

فیلم ترسناک ببینیم اونم با چایی 😜

و همراهی خروپف های آقای خونه که مثلا قرار بود سانس سینمای خونه‌مون رو باهم باشیم

اما طبق معمول از ثانیه اول فیلم خودشو زد به خواب و بعدم خوابش برد!

این فیلم ازون فیلم‌هاست که 4ستون بدنتون رو میلرزونه😈

و منه سِرتِق نشستم و دارم تنهایی نگاه میکنم و لذت میبرم!! 🤭

پ. ن

دنیا از جایی که ولو شده ام! 

خونه ما برای سانس سینما، نور پردازی متفاوت و مخصوص خودش رو داره😉

که ترس فیلمو هزار برابر میکنه! 

جاتون خالی 


3274

آبجی خانم، به فکر پوست منه و هرازگاهی برام هدیه ازین قرطی بازیا می‌فرسته!! 🤭

 

چون میدونه من اهل این نیستم که پول زیادی برای لوازم آرایشی بدم، هربار میگه:

الان جوونیو 

بدون آرایش هرجا بری و فکرکنی حالاحالاها این زیبایی برات میمونه... 

چون صورتت داره کلاژن تولید میکنه، به فکر پیری باش که دوروز دیگه پژمرده میشی و دیگه حسرت روزای خوشگلیتو میخوری...

تا دیر نشده بجنب! حداقل وقتی برات چیزی میگیرم استفاده شون کن 😒

و ازین حرفا!

اما درحال حاضر زندگیم، شرایط این ول خرجی هارو نداره! مگر اینکه آبجی خانم همت کنه و هرماه برام از این پکیج های مخصوص بفرسته 🤭

دیشبم این تونر و با پد مخصوص صورت رو برام گرفته بود، جدا از کیفیتش، من عاشق بو و اون گلای رز ی شدم که توشه 😍


3261

دیروز که گفتم کافه کتاب، منظورم این جا بود 😉

البته، باید متن تخته سیاهمونم به جای قهوه خانه (کافه بار) به کافه کتاب تغییر بدیم که حسابی دکورمون تکمیل بشه...

من اگر یه خونه بزرگتر داشتم و یکم دست و بالم باز تر بود، رستوران و کافه که سهله، یه خونه رو تبدیل به یه شهر میکردم!

میدونید که، از چون منی، این کارها، برمی‌اد🤪

چطور شد این کنج دنج ما؟ 


3259

سریال چرت وطنی ببینیم

قرص برای دندون درد بخوریم 

و بعد از حرص، تخمه بشکنیم... 

چرا دلم چایی میخواد الان که ساعت

از نیمه شبم گذشته 🥴


3257

بنشین لحظه ای

رو در روی من 

چایم را با عطرت هم بزن... ☕

پ. ن

کافه کتاب خونه سبز ما 🤭


3260

این حلقه پر نگین،

قشنگترین کادویی بود که من توی ماه عسلمون از آقای خونه کادو گرفتم، 

یاد یه اتفاق خیلی تلخ رو برام زنده میکنه اما،

من دوستش دارم، چون خیلی زیباست، خیلی بیشتر از چیزی که توی عکس نشون میده... 

گمش کرده بودم، مدت ها پیش، و فقط حسرتش به دلم مونده بود،

اما دیشب وقتی لباسای زمستونی رو آوردم از جیب پالتوم پیداش کردم، پالتو چرمی که سالها نپوشیده بودمش...

مدام فکر میکردم که من کی و کجا این حلقه رو توی جیب این لباس جا گذاشتم؟

حالا پیدا شده و دیگه خیالم راحته! 

 


3250

نهضت همچنان ادامه دارد، مراحل اخر کار... 😒