توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3599

یکی از دوستای صمیمی م تازگیا بهم میگه : '' مهنازی'' 🥲
ومن هربار با این لفظ میرم سال 88و برمیگردم 😊

3598

اولین بارون مهر 402...
بلاخره بارید 😍

3597

​​​​​​و تماااام... 

به قول همسر، دستپخت خانوم جان😋

پیتزای خونگی

 


3594

روزای طاقت فرسای زندگی م رو به سختی پشت هم میگذرونم...
میدوام و ناامیدم، خیلی ناامید...
هیچ چیز روشنی پیش روم نیست!
این اصلا منطقی نیست که من باید بااین همه شکست دستوپنجه نرم کنم... اصلا منطقی نیست!
و البته اگر حقی باشه، حق من نیست...

3593

موهام انقدر بلند شده، که وقنی میخوام ببافمشون دیگه وایستادن روبروی میز آرایشم جوابگو نیست.. 😍
و من بسی خرسندم!

3592

پاییز قشنگم سلام 😍🍁🍂

3591

نشون به اون نشونی که صبونه درست کرديم توی پارک و من دلم چایی خواست و در کسری از ثانیه از آسمون برامون رسید 😉

طبق معمول

رو به آقای خونه گفتم که، به قلب من ایمان آوردی یانه؟😋


3590

آقای خونه اصرار داره سفر تموم نشه و داره زور میزنه به هر بهانه ای بریم کاشان و تهران یا به قول خودش هرجا که من بگم، حتی نزدیک مکان به جایی که هستیم... 😊

3589

پشت این در، یه طاق بلنده پر از کاشی های رنگی و سنتیه زیبا...
نشستیم و عکس سلفی گرفتیم،
دستمو گذاشتم زیر چونه م و خندیدم

آقای خونه ام کنارم با گوشیش لبخند میزدو عکس می‌گرفت!
عکسا که تموم شد، قشنگترینش رو گذاشتم روی بک گراند گوشیم 🤭

من عاشق این در حرم حضرت معصومه م... 


3588

روز تولد آقای خونه، ازونجا شروع شد که دیشب بعد از نماز مغرب، ماشینمون پر از وسایل شد و اومدیم سمت جمکران...
در جوار امام زمان، با پیک نیک فلافل درست کردم و کلی کیف کردیم!
خوابیدن توی این حال و هوا، یه شوری داشت که هیچ وقت فراموش نمی‌کنیم...
صبحم اومدیم سمت قم و روز تولد آقای خونه رو حسابی پر برکت کردیم 😍
امروز هرچی بهش میگم خودشو لوس میکنه برام و میگه:مگه تولدم نیست؟ ☹️