هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
دوست دارم یه خونه قدیمی خوشگل حیاط دار داشته باشم، وسطش حوض باشه،
اولین کاری که میکنم، یه تاب بزرگ میذارم وسطش و چایی شبارو با آقای خونه روی اون تاب میخوریم...
توی حوضش میگه های تازه میریزم و لب بالکنش نمازمو با صدای مسجد محل میخونم!
یا اصلا نه...
آقای خونه میشه امام جماعت مسجد و هر مرتبه نمازامونو باهم می‌خونیم
آخ که چقدر زندگیمون اینجوری قشنگ میشه!
چقدر نیاز دارم به این آرامش...
بنده امروز آنقدر بدو بدو داشتم که یک کیلو کم کردم...
اونم فقط در عرض، یک صبح تاظهر!!!
آقای خونه ام هی نگاه میکرد و باحرص میگفت:
ت ت ت، باز داری هروز آب میری که تو،
آره برقص شادی کن، دوروز دیگه که هزار تا بلا اومد سرت و ضعیف شدی بهت میگم... 😒
پ. ن
پروردگارا، حالا ما حسودیم یا این آقایون؟ 😜
من که دلم نمیاد قهرامون به بیشتر از چند ساعت برسه... 😎چون راه و رسم دلبری رو بلدم 😉
تازه از من بیشتر آقای خونه به این راه و رسم وارده و امان از کاراش! 😅
ولی ته قلبم هنوزم هزارتا دغدغه ست☹️
امروز 3بار این جمله رو کنار ادمای مهم زندگیم با فریاد تکرار کردم :
دارم از بین میرم توی این زندگی، ولی جابر عین خیالشم نیست...!
سر بچه، سر خونه، سر ماشین، سر مسائل زندگی سر همه چیز!
همه چییییز....ااااه
هروقت میخوایم انار بخوریم، اینجوری برام بازشون میکنه و میگه :
خانوم خانوما حالا گوشیتو بیار و عکس بگیر...😎
منم با کلی ذوق نگاهشون میکنم و میگم :
انار اگر میوه بهشتی نیست، پس چیه؟
من عاشق انارم😍
همیشه وقتی بارون میزد، بدون شک منو تو خیابون می دیدید..
اما امروز لحاف رو تا سرم کشیدم که فقط بخوابم!
چرا من اینجوری شدم؟
ریه م، وقتی نفس میکشم، صدای ویبره گوشی 1100های قدیمو میده! 😑
این دیگه چی بود خدایا...
