جمعه ۱۳ مرداد ۰۲
ناهار روز جمعه، مهمون آقای خونه 😉
جشن گرفتیم و اولین جمعه ای که کارامون تموم شده بود رو، به عیش و نوش گذروندیم 😋
جای همه خالی 👌
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
ناهار روز جمعه، مهمون آقای خونه 😉
جشن گرفتیم و اولین جمعه ای که کارامون تموم شده بود رو، به عیش و نوش گذروندیم 😋
جای همه خالی 👌
امشبو هیچوقت یادم نمیره...
پ. ن
همونطور که قبلا گفتم، مامان خانوم سیسمونی بنده رو تمام و کمال آماده کرده، و من شیشه شیری که برام گرفته بود رو بخشیده بودم به ثنا..
و امشب، حضرت علی اصغر بهم برش گردوند! 😭
این همون قهوه ای بود که بعدش خورده نخورده، رفتم توی شلوغ ترین روز سال، دنبال کاروان شادی بچه های سوقانلیق تا 12 شب!
هرچند که ترافیک سرسام آوری بود اما به اونهمه کلاچ ترمز کردنش می ارزید.
اخ که اگر بدونید دیروز بهترین روز امسال من بود!
پ. ن
این شکلات ها از اب برگشته ست!
حمید برامون از کانادا آورده
اما حیف که من فقط برای تزئین ازش استفاده کردم و قراره ببخشم به بروبچ!
تصویری از آتیش بازی گروه کاروان
بین خستگی کارها، اینو باید از توی چیپسم پیدا میکردم؟ 😏
دادمش به آقای خونه و یادش آوردم که به یادشم، حتی توی روزای شلوغ پلوغ زندگی!
چطور امروز رو فراموش کنم!؟
امروز زری از ساعت 7اینجا بود و تا الان که ساعت 2 بعدازظهره کلی حرف زدیم صبونه خوردیم و خندیدیم!
امروز از ذهن هیچ کدوم ازما نمیره...
این عکس برام خاطره شد!
یه فنجون قهوه خوردیم و به خودم اومدم دیدم لب دریام...
#قهوه_ترک
#بزن
نبودم.. ✌🏻
چون سفربودم! یک سفر پرماجرا😉
در حال برگشت بعد از هفته ای که گذشت و در محضر آقا بودیم در بهشت... 😍
جای همه خالی