توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3293

باید کم کم آماده بشیم برای شب چله اصلی 🤪

یعنی خونه بابام...

( ازین فتنه های بعضی عروسامثلا 😂)

البته ما فردا دوجا شب چله ای مهمونیم، هم برای ناهار و هم برای شام

خونه پدری بنده و خونه مادربزرگ همسر!

پروردگارا 

بدن من ثابت کرده که میونه ای با چاقی و خوردن نداره!

یعنی هرچقدر بیشتر میخورم بیشتر لاغر میشم (سیدزهرا شاهده!! 🤭)

ولی در هر صورت، بدن م رو در برابر پرخوری های شب چله به خودت می‌سپارم!

امین یا رب العالمین 🤲🏻

 

(دلیل اینکه یه مدتی هم یکمی تپل شدم،

بخاطر یه سری قرص هایی بود که بعد از ازدواج مجبوری بخوری و عوارض خیلی زیادی هم دارن

که خداروشکر، زود هم وزنم برگشت!) 


3290

اولین شب یلدای قرن ما، در خانه مادرشوهر رقم خورد...! 

شام کباب خوردیم و جوجه مخصوص پدر شوهر، با کلی مخلفات مخصوص شب یلدا

جاتون خالی

من که حسابی خوردم و چشممو روی رژیم بستم! 🤭 

اخرشبم بااقای خونه فال حافظ گرفتیم و انار خوردیم و یه چله دونفره توی خونه خودمون گرفتیم. 

خداروشکر، امشبم گذشت... 

هرچند، این داستان حالا حالاها ادامه دارد 😉

 


3289

بامزه ترین اتفاق عمرم!!!

باورتون میشه کلیدها خیلی اتفاقی اینجوری کنارهم قرار گرفتن؟😄

جالب بود..! 

# جشن_کلید_ها🔑

پ. ن

کاملا مشخصه که ما برای یک ماشین همزمان، از 2 سوئیچ استفاده نمیکنیم،🤭

اما خب، من امروز نیاز داشتم به ماشین و در اون ساعت، آقای خونه نبود تااز سوییچش استفاده کنم 🥴


3288

پشت فرمون بود، و داشتیم صحبت میکردیم، و مدام تکرار می‌کرد :
تو اگربدونی من چقدر دوستت دارم، تو نمیدونی من حاضرم بخاطر تو چه کارایی کنم!
تو لب تر کن، من بخاطر تو از همه چیزم می‌گذرم...

حرفشو آروم قطع کردم 
همونجوری که سرمو تکیه داده بودم به شیشه ماشین ، وقتی ساکت شد، گفتم:


توام نمیدونی...
که من، از همون روز اول، بخاطر تو، از ''همه ی زندگیم'' گذشتم !!!


 


3283

با صدای جیغ 4تا مرغ عشق و 4تا فنچ همزمان باهم (!!!!) از خواب نپریدی تا عشق و عاشقی از یادت بره و بفهمی عصبانیت یعنی چی!!!
اگر به احترام علاقه آقای خونه بهشون نبود،
یه تفنگ از مغازه پدرشوهر می‌آوردم و تک تکشون سقط می‌کردم...

چتونه خب کله صبح وحشی ها😡
اه اه


3282

شب گذشته، گلزار شهدای امامزاده سید علی اصغر؛

در جوار شهید گمنام...


3280

از دیروز هر یکساعت یبار، به آقای خونه میگم:
وجدانا بگو ویلن منو کجا گذاشتی؟ 😡
قول میدم هیچ سازی باهاش نزنم، دستمم بهش نخوره، اون همه زندگی منه بی رحم ☹️
همین که زدی و شکستیش و من هیچی بهت نگفتم، یعنی برای خیلی عزیزی، نترس، کاریش ندارم😡

و خیلی ریلکس میگه:
نگران نباش، دست من نیست که اگرم باشه جاش امنِ😒


3277

امروز جز روزای مهم زندگیم بود...
انشاالله خواهم گفت بزودی که به چه دلیل!


3278

آقا حجت، درس اول، یادبگیر، که چجوری ساز رو تو دستت بگیری...

پ. ن اول 

به وقت روز جمعه ای که، حجت گیتار گرفته بود و از من خواست تا بهش یاد بدم! 

پ. ن دوم 

این عکس برای وبلاگ گرفته شد و نحوه صحیح دست گرفتن ساز گیتار، این شکلی نیست! 

پ. ن سوم 

لوکیشن، خونه خواهر... 

 


3276

شبا که میریم دور دور صدای ضبط ماشینو یکم (چون من مخالف صدای بلند ضبط و تلویزیون و هرجیز دیگه ای هستم!) زیاد میکنیم
و آهنگایی که هرجفتمون دوستش داریم و بلند بلند باصدای ضبط برای هم می‌خونیم! 🤭
گاهی هم آقای خونه حواسش پرت میشه و روی دست اتدازهای گرام پرواز میکنیم...
امروز بابا ماشین برده نمایندگی برای تست 1000 تا، امیدوارم دست انداز های نازنین ماشین رو به باد نداده باشن 🥴