سه شنبه ۱۵ آذر ۰۱
امشب وقتی داشتم توی ماشین، تلفنی با علی(داماد ارشد خانواده) صحبت میکردم،
ناخودآگاه طبق عادت از دهنم پرید و گفتم :
خواهش میکنم، قربان شما(!!!!)، خدانگهدار...
آقای خونه که فهمید من از دهنم پرید و طبق عادت صحبتهام کلمه (قربان شما) رو بکار بردم، هیچی نگفت
اما خودم مدام یادم می افته و از خجالت رفتم زیر پتو دارم به خودم لعنت میفرستم، که چرا من این حرفو گفتم!!
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود... 😒
پ. ن
من همیشه، اگر(!!!!) پیش بیاد که مجبور شم با آقایون اقوام و حتی غریبه صحبت کنم، با همین ادبیات صحبت میکنم...
کتابیه سلیس😜
پ. ن
من قواعد و قانون و خط قرمز های خودم رو دارم
و تا جایی که راه داره، با داماد ها و برادرشوهر، اصلا همکلام نمیشم،
فقط در حد سلام و خداحافظ و صحبت های ضروری...