توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3540

امشبو هیچوقت یادم نمیره... 

پ. ن

همونطور که قبلا گفتم، مامان خانوم سیسمونی بنده رو تمام و کمال آماده کرده، و من شیشه شیری که برام گرفته بود رو بخشیده بودم به ثنا.. 

و امشب، حضرت علی اصغر بهم برش گردوند! 😭


3538

بلاخره اینترنت خونه ی جدید راه افتاد!
وتمااااام...

3537

زن اگر عاشق نباشد

نه قرمه سبزی جا می افتد 

نه چروک های پیراهن صاف میشود؛ 

زن اگر عاشق نباشد، 

هیچ "خسته نباشی" 

و 

"برایت چای بریزمی" 

حق مطلب را ادا نمی کند! 

#ایوان_خانه_ی_جدید_ما😍


3536

داشت رانندگی می‌کرد، که دستشو گذاشت روی دستام و مثل عادت همیشه ش بوسش کرد!
وقتی داره رانندگی میکنه من ازین کارش میترسم.
ولی اون لحظه انقدر ذهنم درگیر بود که هیچی برام اهمیت نداشت...


+جابر، بدترین روزای عمرمو دارم میگذرونم، باورت میشه؟


- ولی برای من که تورو دارم هیچ روزی هیچ ساعتی بد نیست! باتو حتی سخت ترین روزامم قشنگه خانومم. من به این فکرمیکنم و این فقط برام مهمه...

یه خنده ی بی حال روی لبای خشکم نشست!

+ منم خیلی وقتا فکرمیکنم این روزا اگر تو نبودی اصلا چجوری تحمل میکردم؟ اصلا تو کی هستی که من بخاطرت اینهمه عوض شدم؟ وای خدایا، چقدر خسته م، کی تموم میشن پس این روزا ...

پ. ن
آخرین وسایلامونم از خونه ی قبلی آوردیم و تمام...


3535

اون روزی که سر مسأله کابینت گاز، همه چیز بهم ریخت، جز بدترین روزای سال 402 من بود!

دیدی

رضا، پسر عمه زهرا، هم فوت کرد...
درست وقتی که ما رسیدیم ساوه، رفتیم تشییع جنازه ش!

3533

قربون اینهمه لطف و کرمت، امام رضا... 

پ. ن

روزهای خادمی همسر تمام شد و چه حیف، صد حیف!


3532

الهی به امید تو... 


3531

این همون قهوه ای بود که بعدش خورده نخورده، رفتم توی شلوغ ترین روز سال، دنبال کاروان شادی بچه های سوقانلیق تا 12 شب! 

هرچند که ترافیک سرسام آوری بود اما به اونهمه کلاچ ترمز کردنش می ارزید. 

اخ که اگر بدونید دیروز بهترین روز امسال من بود!

پ. ن

این شکلات ها از اب برگشته ست! 

حمید برامون از کانادا آورده

اما حیف که من فقط برای تزئین ازش استفاده کردم و قراره ببخشم به بروبچ! 

 

تصویری از آتیش بازی گروه کاروان

 


3530

یک هفته ست، که ستاره ی این شهره...

ومن، مثل همیشه مثل کوه پشتشم!

۱ ۲ ۳ . . . ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ . . . ۳۲ ۳۳ ۳۴