توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3314

پر نقش تر از نقش دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله هارا...

 

پ. ن

این 2جفت قالی دستبافت، برای جهاز مامانم بوده

که مامان بزرگم براشون بافته، امروز به این فکر کردم که چقدر رنگ توش هست

و چقدر نقش و نگار داره...

و اینکه، این قالی هنوز بعد 40سال هست و مامان بزرگم، زیر خروارها خاک!

 


3311

چادرت رابتکان
روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر تو...

#مادر_جان🖤
#صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا

بعدا نوشت :

خاطرتون که هست ما هرسال فاطمیه از شب قبلش، میایم روستای همسر و مهمون عموشون هستیم و تاصبح که حلیمشون بار بیاد، بیداریم... 

من خیلی این 2روز رو دوست دارم. 

بمونه از این روزا به یادگار! 


3305

"قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ"

او خدای من است (♥️)

و جز او خدایی نیست، 

من بر او توکل کرده‌ام و روی امیدم همه به سوی اوست...

پ. ن

بابا امروز، مهر تایید نهایی رانندگی بنده رو زد و گفت :

عالی👌🏻

برو امتحانت رو بده و تمومش کن! 

الهی شکر 🧿


3304

 

از شلوار لی آبی بدم میاد🥴

 


3302

امروز رو با برنامه شما به پایان میرسونم، سرکار

خانم دکتر مشایخی عزیزه عزیزدلم🥰

و البته با صدای دلنواز خروپف های همسر عزیزم 🥴

#کتاب_باز


3301

عزیزجانم، 

بلندترین شب سال را بدون تو پشت سر گذاشتم! 

یک یلدای دیگر، بی تو گذشت... 

گاهی رو به آسمان، به خدا میگویم:

صد حیف که سهم من از تو در این دنیا، فقط دل تنگی و نداشتنت بود! 

چقدر سخت... 

چقدر تلخ

و چقدر حیف

حیف از آن دنیایی، که مرا در کنار تو ندید...

حیف! 


3300

دیروز، بعد از چندین هفته درگیری برای خرید '' روکش صندلی ماشین '' بلاخره گرفتیم، اونم چه رنگی...!

حد وسط رنگ قرمز جگری و زرشکی😍
رنگی که من و اقای خونه، هردو رو عاشق خودش کرد، البته که بیشتر من😎

پ. ن
یذره کلاس داشته باشید، 😒 ای کسانی که میگید، قرمز!!
به قول حسین(برادر همسر) ، رنگ روکش پورشه ای🤭


3296

یلدا ی امسالم با شلوغ ترین حالت ممکن گذشت!

و فقط بدوبدو ازش نصیبم شد چون امروز خیلی شلوغ پلوغ بود برای ما،

حتی نتونستم مثل هرسال یه سفره مفصلی بچینم اما خب، 

خداروشکر به خوشی گذشت ... 

پ. ن

کوفته تبریزی و فسنجون،

جز غذاهای مناسبتی خانواده ماست که همه عاشق‌شن و کلی باهاش خاطره داریم، 

عکس کوفته رو براتون گذاشتم، امیدوارم دلتون نخواد... 😉

جای همه خالی 

 


3295

به اصرار آقای خونه، بخاطر برنامه ی فردا،

شب رو خونه مامانم اینا خوابیدیم تا فردا از صبح زود اینجا باشیم.

آبجی اینام اومدن... 

و این تصویر، مصداق همان: '' دنیا از جایی که ولو شده ام'' خودمونه!

آخرم گوشی ش رو ازش گرفتم و اومد سرشو گذاشت توی بغل م و خوابید.. 


3293

باید کم کم آماده بشیم برای شب چله اصلی 🤪

یعنی خونه بابام...

( ازین فتنه های بعضی عروسامثلا 😂)

البته ما فردا دوجا شب چله ای مهمونیم، هم برای ناهار و هم برای شام

خونه پدری بنده و خونه مادربزرگ همسر!

پروردگارا 

بدن من ثابت کرده که میونه ای با چاقی و خوردن نداره!

یعنی هرچقدر بیشتر میخورم بیشتر لاغر میشم (سیدزهرا شاهده!! 🤭)

ولی در هر صورت، بدن م رو در برابر پرخوری های شب چله به خودت می‌سپارم!

امین یا رب العالمین 🤲🏻

 

(دلیل اینکه یه مدتی هم یکمی تپل شدم،

بخاطر یه سری قرص هایی بود که بعد از ازدواج مجبوری بخوری و عوارض خیلی زیادی هم دارن

که خداروشکر، زود هم وزنم برگشت!)