چهارشنبه ۵ بهمن ۰۱
ما یه رسمی داریم توی خونمون
بعد از رفتن مهمون، میشینیم و دوتایی چایی میخوریم و گپ میزنیم
آی میچسبه، آی میچسبه که هرچقدر بگم کم گفتم 😅
جاتون خالی 😉
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
ما یه رسمی داریم توی خونمون
بعد از رفتن مهمون، میشینیم و دوتایی چایی میخوریم و گپ میزنیم
آی میچسبه، آی میچسبه که هرچقدر بگم کم گفتم 😅
جاتون خالی 😉
این فنجونای گل گلی خوشگلمو تازه خریدم برای عید،
البته یه دستش هدیه مامانه، مثل همیشه... 🥴
خدا میدونه من چندسال بود دنبال فنجون ارکوپال خوشگل بودم، سرویس غذاخوری ارکوپال جهیزیه م چون خارجی بود فنجون نداشت و منو چندسالی سرگردون کرد!
امشب شستمشون و گذاشتم تا صبح خشک بشن که بچینم توی کابینت...
اخ که چقدر دوستشون دارم و از دیدنشون سیر نمیشم!
دم عید باید لودر بیاری منو از پای چرخ بلند کنی!!!
کم خودم چیز میز دارم اینو اونم هی برام کار میفرستن...
امروز بنده از صبح کله سحر تا الان که ساعت 2صبحه پای چرخ بودم!
پ. ن
در پی اصلاحیه پست قبل،
هنوز من بااین پیش بند کاردارم البته، اما امروز کلا چندین ساعت از وقتم رو گرفت، اون عزیزدلمم که اون بالاست هم اصطلاحا بهش میگن '' نَم گیر '' آشپزخونه...
ایشون هم از بازمونده های جهازم هستن که تغییر روکش دادم! اخ که نگم چقدر دل و روحمو برد وقتی دوختمش😍
پ. ن دوم
توجه شمارو به مروارید روی پیش بند جلب مینمایم😜
بله، بله...
از اتاق فرمان اشاره میکنند و میگن:
خسته نباشی دلاور، زنده باشی پهلوان... 😂✋
ساعت 9 شروع و ساعت 12 سوت پایان این عزیزدل رو زدم!!
البته پاپیون هاش موند که بماند برای فردا چون امروز واقعا خسته ام، و به شدت درد گردن و کمرم افزون شد بعد از دوخت سریع این پیش بند...
باشد که رستگار شویم!
شب همگی بخیر
حرم امن اگر اینجا نیست پس کجاست؟
بهشت اگر اینجا نیست پس کجاست؟
آرامش اگر اینجا نیست پس کجاست ؟
حرم، و آرامش و بهشت من همینجاست...
امروز طبق آخرین قراری که با مامانامون داشتیم، بلاخره بردیمشون زیارت حضرت معصومه تا یه دلی از عزا دربیارن، اونام کلی بهشون خوش گذشت و کلی خرید کردن و دور زدن!
امروز ازون روزای قشنگ بود که تا سالها توی خاطره ها هک شد...
الهی شکر!
سرشب قرار بود بریم خونه عمه و بعد من برم خونه بابا اینا بمونم
ازخونه عمه که برگشتیم، اقای خونه گفت داره از استان برمیگرده و برگه هارو تحويل داده، حدودا نصف شب میرسه منم از بابا خواستم تا برسونتم خونه خودم...
این روزا دل و دماغ هیچ جا جز خونه م رو ندارم!
توی خونه که رسیدم، کیفمو پرت کردم یه طرفی، و لباسامو یه ور دیگه
امروز استارت خونه تکونی رو زدم که اسفند حداقل دغدغه ای نداشته باشم!
خونه بوی مایع لباسشویی میداد چون از صبح کلی لباس شسته بودم، همونجوری که شالمو در میآوردم و دکمه های مانتو رو باز میکردم تلویزیون رو روشن کردم تا یه فیلم ببینم و خودمو سرگرم کنم!
حوصله هیچ کاری نداشتم، لم دادم روی مبل...
دارم به کارهای فردا فکرمیکنم.
ای خدا امسالم داره تموم میشه، هرچقدر به تولدم نزدیک تر میشم حال و هوام بیشتر عوض میشه...
من تغییرات رو موقع بیشترشدن سنم احساس میکنم همیشه، و این بنظرم نعمت بزرگیه!
پ. ن
این روزا وبلاگم هیچ ثباتی نداره، پس اگر مدام پست ها پیش نویس میشن عذرخواهی میکنم 🙏🏻
پ. ن دوم
خونه قشنگم، در رئال ترین حالت ممکن!
ناهار لاکچری امروز ما... 😒
میگن یه دیوونه یه سنگو میندازه توی چاه و هزار تا عاقل نمیتونن درش بیارن، حکایت بعضی دانشجوهای شهر ماست!
بعد از گشت و گذار و زیارت، احضار شدیم دانشگاه برای بازرسی...
و مجبور شدیم ناهارو اینجوری توی ماشین بخوریم ☹️البته بگم که خیلی چسبید! 🤭
پ. ن
این دوتا عسل خوری هم هدیه تولد بنده ست طبق معمول از طرف مامان خانوم
دل و روحمو بردن 😍❤️
عسل خوری های عزیزم 😍
در راستای پست قبلی، به نشانه قدم اول...😜
کفش های ست! (.. و ازین لوس بازیا! 🤭)
وسط این خیابونا دوراز تو من جون و تنم مرد
انقده موندم که بیایی این زندگی روح منو برد
هرچی که میخواستم تورو بدست بیارمت نشد...
#💚
پ. ن
من عاشق این نماد پَرَم، و جز اولین چیزایی بود که برای ماشین خریدم... 😍
پ. ن دوم
امروز سبز سبز بودیم، هم دلامون هم خودمون که لباسامونو ست هم پوشیده بودیم
دیگه قراره ازین به بعد فقط لباسامونو ست هم بگیریم 😝
پ. ن سوم
در راه قم...
امروز رو اگر از صبحش که با یه گل رفتیم دوباره دیدن مامان، فاکتور بگیرم، کلا تنها بودم... ☹️
الانم که ساعت نزدیک 10شبه،هنوزم تنهام! این چجور روز زنی بود پس؟
غر نمیزنم چون امروزمون وقف حضرت زهرا بود و اقای خونه از صبح درگیر کارای مسجد و مراسماتشون بود منم مشکلی نداشتم...
اما من دوباره کادو گرفتم😍
این کادوهای همسر (بجز روسریم) و
از طرف مامان خانوم، اونم چه کادویی، خدا میدونه من چقدر دنبال این '' تابه تارت گرد'' بودم که امروز دیدم مامان برام با این سینی خوشگل هدیه خریده بود!
(مامان خانوم ما کلا عادت داره، هدیه ای که بهش میدیم برای هر مناسبتی، حتی دوبرابرشو برای خودمون کادو میگیره و برمیگردونه...)
قربون حضرت فاطمه بشم که امسال، منو خیلی خجالت زده کرد...
منه گنهکار و چه به اینهمه محبت خانوم جان؟😭
الحمدلله