چهارشنبه ۲۸ دی ۰۱
در راستای پست قبلی، به نشانه قدم اول...😜
کفش های ست! (.. و ازین لوس بازیا! 🤭)
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
در راستای پست قبلی، به نشانه قدم اول...😜
کفش های ست! (.. و ازین لوس بازیا! 🤭)
وسط این خیابونا دوراز تو من جون و تنم مرد
انقده موندم که بیایی این زندگی روح منو برد
هرچی که میخواستم تورو بدست بیارمت نشد...
#💚
پ. ن
من عاشق این نماد پَرَم، و جز اولین چیزایی بود که برای ماشین خریدم... 😍
پ. ن دوم
امروز سبز سبز بودیم، هم دلامون هم خودمون که لباسامونو ست هم پوشیده بودیم
دیگه قراره ازین به بعد فقط لباسامونو ست هم بگیریم 😝
پ. ن سوم
در راه قم...
ببار رو سرم تاج سرم؛ چند وقته ازت خیلی بی خبرم…
حواس تو نیست؛ کسی جای تو نیست
از کی به جای تو دل ببرم؟!
امروز رو اگر از صبحش که با یه گل رفتیم دوباره دیدن مامان، فاکتور بگیرم، کلا تنها بودم... ☹️
الانم که ساعت نزدیک 10شبه،هنوزم تنهام! این چجور روز زنی بود پس؟
غر نمیزنم چون امروزمون وقف حضرت زهرا بود و اقای خونه از صبح درگیر کارای مسجد و مراسماتشون بود منم مشکلی نداشتم...
اما من دوباره کادو گرفتم😍
این کادوهای همسر (بجز روسریم) و
از طرف مامان خانوم، اونم چه کادویی، خدا میدونه من چقدر دنبال این '' تابه تارت گرد'' بودم که امروز دیدم مامان برام با این سینی خوشگل هدیه خریده بود!
(مامان خانوم ما کلا عادت داره، هدیه ای که بهش میدیم برای هر مناسبتی، حتی دوبرابرشو برای خودمون کادو میگیره و برمیگردونه...)
قربون حضرت فاطمه بشم که امسال، منو خیلی خجالت زده کرد...
منه گنهکار و چه به اینهمه محبت خانوم جان؟😭
الحمدلله
گفته بودم که امروز ازون روزای اساسی و مهمه... 😉
بعله چون بنده امروز گواهینامه م رو گرفتم و در آستانه روز زن هستیم آقای خونه هردو مناسبت رو یکی کرد و بنده رو برد رستوران '' مامان توران''
و نگم براتون، عجب غذایی...
خوشمزگی این غذا به کادوهای آقای خونه بود که حسابی امروزم رو کامل کرد
دوتا مانتوی خوشگل و یه شال که در اولین فرصت عکسشون رو میذارم اینجا 🤩
امروز قشنگترین روز امسالم شد!
لاحَول و لا قوة الا بالله 🧿
الهی شکر
منو توی گوشیش '' تاج سرم'' وارد کرده
و هروقت توی ماشین آهنگ مسیح و ارش که اسمش'' تاج سرمه'' میاد، بلند بلند برام میخونه حتی جاهاییشو که بلد نیست...
و من میخندم و اون لحظه دیگه به هیچی فکرنمیکنم.!
نمیخوام که به چیزی جز اون لحظه فکرکنم...
یکی از عروس های فامیل، بهم پیام داده که روز طلبه رو از طرف من(!!!!!) تبریک بگو به همسرت😍
و من: 😒😐
زنه حسابی خجالت بکش، حد خودتو بدون دیگه، ای بابا...
چه معنی داره اخه که من از طرف تو به شوهرم تبریک بگم؟
چرا اصلا باید تو به شوهر من تبریک بگی؟ تویی که عروس عمه شوهرمنی! و من هنوز یه سلام علیک کامل با شوهر تو نکردم بعد 6سال!!!
اونوقت تو به خودت اجازه میدی تااین حد جلو بیای از حریم من؟
همینه ها، وقتی میگم نباید به روتون خندید اینه 😒
پ.ن
این ذهن بیکار رو خدا از بعضی آدما نگیره!
روز طلبه رو از کجا آوردید دیگه...
من از شما میپرسم، دختری که مریضه، و بااین حال برای همسرش غذای موردعلاقه ش رو درست میکنه حتی بااین که برلی خودش ضرر داره، ایا، گلی نیست از گلهای بهشت!؟؟
من دیگه حرفی ندارم😄✋
#زرشک_پلو_با_مرغ
آقای خونه 2ساعت نشسته باهام حرف میزنه و اصل حرفش اینه :
مگه بابای من، سرهنگ نیست؟
چرا وقتی پیشش میشینی استرس نداری؟
اونایی که ازت امتحان میگیرن دوستای بابای منن دیگه، حالا خوبه دیدی تک تکشون رو...
دیدی استرس نداره؟
و من :
از این به بعد دیگه از باباتم میترسم 😐
صبحا که برای نماز بیدار میشم، آقای خونه انقدر صحبت میکنه و مصائب داره که کلا خواب از سرم میپره!
(قبلا گفته بودم که، من هرچقدر همه چیزم روی نظمه
اما ایشون یه شلختگی درونی خاصی داره که سر منشا از خانواده شون میگیره...)
من اخلاق خانوادگیم اینجوریه که:
خونمون هرکس برای نماز بیدارمیشد، در سکوت کامل، یه گوشه از خونه عبادتشو میکرد
تاافتاب بزنه و جالبه خیلی وقتها متوجه نمیشدیم که کی بیدارنشده!!
در این حد همیشه سکوت حاکمه،
اما خانواده همسرم، دقیقا برعکس، از لحظه ای که بیدارمیشن، سر و صدا شروع میشه تا 9صبح!!
حالا من چطور این عادت 30ساله رو در این عزیزدلم تغییر بدم؟
فقط کافیه ببینه من چند دقیقه ای بیشتر پای سجاده ام، دیگه باید همون لحظه بگم، خواب شیرین 7تا 9صبحم،خدانگهدار...
اما فقط میخندم به این حجم از پویایی در صبح!
شبام که ماشاالله به خرو پف هاش 😂
گاهی غصه میخورم که معنویاتم بعد از ازدواج کمتر شده و میبینم این مسائل بی تاثیر نیست!
هرچند که خدا گفته، صبوری در برابر همسر (علی الخصوص، زن در مقابل مرد)، خودش یه عبادت کامله 😉