دوشنبه ۹ مرداد ۰۲
چون با یه قابلمه قرمه سبزی شاد و خندان به سوی خانه پدری روانه شدم...
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
جوانان
'' بنی هاشم "
کجایید؟
بمیرم برای تک تک تون😭
پ. ن
شب تاسوعا 1402ه ش
امامزاده سیدعلی اصغر، هیات امام رضا (ع)
وقتی که طلاهام گم شدن، فقط دعا دعا میکردم که پیدا بشن، بعدش نذر کردم که وقتی پیدا شدن یکی از گوشواره هاش رو نذر حرم امام رضا کنم!
چند شب پیش، توی هیات نشسته بودم، یدفعه یه صدایی، این نذر رو یادم انداخت...
و برحسب اتفاق، سخنرانی همون شب آقای خونه ام راجع نذر و مالی بود که در راه اماما خرج میشه!
اخر شب وقتی باهاش درمیون گذاشتم گفت:
هروقت که خواستی نذرتو ادا کنی، من پول اون گوشواره رو حساب میکنم و میفرستم حرم امام رضا و گوشواره رو دوباره برات ازش میخرم!
خوبه؟
نمیدونم حکمت این چی بود، اما امیدوارم این همون گره ای نباشه که مدت هابود به جون زندگیمون افتاده بود...
پ. ن
تصویر بی ربط به متن، اما این دستبند همون سرویسی هست که در متن بالا راجع بهش نوشتم، امروز توی دستم بود و یادآور این موضوع بود که تصمیم گرفتم راجع بهش بنویسم.
خونمون دوباره خونه شد!
بعد از حدود دوماه، الان دیگه میتونم بشینمو یه چایی راحت بخورم و نفس بکشم...
البته ناگفته نماند که هنوز بعضی از کارهامون مونده ولی خب چون این روزا، سرمون شلوغه، فرصت نمیکنم و ترجیح میدم تاهمین جای کار ثبت بشه تا بعد...
آقای خونه میگه :
بهت قول میدم، اگر آدمایی که قبل از ما توی این خونه زندگی میکردن، بیان اینجا، باورشون نمیشه این خونه همون خونه باشه، چون این خونه خانوم منو داره!
بنظر شمام این قدرها که اقای خونه میگه، خوب شده 😉؟
امشبو هیچوقت یادم نمیره...
پ. ن
همونطور که قبلا گفتم، مامان خانوم سیسمونی بنده رو تمام و کمال آماده کرده، و من شیشه شیری که برام گرفته بود رو بخشیده بودم به ثنا..
و امشب، حضرت علی اصغر بهم برش گردوند! 😭