جمعه ۲۸ بهمن ۰۱
دلیل این حجم از خستگی آقای خونه در روز جمعه رو نمیفهمم 🙄
از ساعت 11 صبح که از دعای ندبه برگشته، تا الان که ساعت از 2ام داره رد میشه خوابه... 😏
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
دلیل این حجم از خستگی آقای خونه در روز جمعه رو نمیفهمم 🙄
از ساعت 11 صبح که از دعای ندبه برگشته، تا الان که ساعت از 2ام داره رد میشه خوابه... 😏
خدای من😍
اینجارو ببینید... خانم فنچه یه جفت دوقلو بدنیا آورده 🥰
خدایا ببین چقدر کوچولوئه
منو همسر، از وقتی این صحنه رو دیدیم، انگار من یه جفت دوقلو زاییدم😂در این حد خوشحالی کردیم...
دیدم چندروزیه خانم میره توی لونه و میاد نگو خبری بوده... 😉
الهی شکرت
امسال هم مثل هرسال...
در عجیب ترین حالت ممکن قرار دارم که نیمی از ظروف و سرویس های آشپزخونه م رو براشون جایی ندارم و کابینت ها کیپ تا کیپ پر هستند!
چه کنم من بااین معضل؟؟؟ 😡
چرا خونه هاتونو استاندارد و پر کابینت نمی سازین!؟ 😢
طفلم ظرفایی که توی این فشار میشکنن...
و پول های نازنینم که مجبورم خرج خرید طبقه محرم (راف) کنم! 😩
درست دو ساعته که مشغول دخترامم(گل و گیاهام) ... اونم بخاطر دست درازی پسرای آقای خونه (فنچ و مرغ عشق ها😒)
چندروز، غافل شدم و به خودم اومدم دیدم اقای خونه پرنده ها رو گذاشته کنار پتوس های نازنینم، و اونام تا میتونستن از برگ ها کنده بودنو خورد کرده بودنشون...
چند روز بعد، دیدم تمام ساقه ها و برگ های پتوس ها، (مخصوصا اونی که بیشتر نزدیک به پرنده ها بود) دونه های سفیدک زده...
دیروز تا متوجه وخامت اوضاع شدم، سریع همه ی گل ها رو گذاشتیم توی ماشین (تمام ماشین پر از گل و گیاه شده بود 😂) و بردیم گلخونه و اقا و خانم گل فروش، گفتند که پتوس ها '' شپشک'' گرفتن، و باید قرنطینه (!!!) بشن!!
خلاصه...
از صبحه مشغول سم پاشی این عزیزای دلم هستم!
و ببینید کی به جمعمون اضافه شده😉
'' برگ انجیری'' خوشگلم
حالا فعلا نی نیِ ست، قرار کنار بقیه دخترام بزرگ بشه و مثل اونا قد بکشه😍
انشاءالله
دیشب آقای خونه، چندین سجده شکر گذاشت و بلند بلند میگفت :
خدایا، بخاطر این زنی که بهم دادی هزاران بار شکرت!
تن کوچه سفیده و تو نیستی
و هنوزم رد پات روی برفه
یه بغض چند ساله تو گلومه
که خدا میدونه توش چقده حرفه..
پ. ن
ازون روزای قشنگ برفی که با مامان زدیم بیرون و طبق رسم چندسالمون، توی برف خرید کردیم ...
خوش گذشت 🥶
چجوریه که هوا برفی شد امروز توی تهران؟
من والا از کله صبح تا ظهر تهران بودم، آفتاب پس کله م بود، حالا نهایتا یه بارونی ام اومد 😐
دیگه توقع برف نداشتم واقعا...
#شانس🙄
مذخرف ترین خوابو من امروز داشتم!
خبر مرگ ناگهانی پدر و مادر یکی از شاگردای چند سال پیشم که به آقای خونه دادن و اونم بلند بلند میگفت: وااااای واااای 😐😐😐
و من از خواب ناز پریدم
و بعد از 10دقیقه باارامش خوابیدن همسایه بی فکر، که دریل میکوبید درست بالای سر من 😒لعنت بر خودتو هفت جد و آبادت!
گواهینامه و این سوسول بازیا... 😜
ما که از قبلش رانندگیمونو میکردیم جناب سرهنگ 😎
دیروز رسید!