سه شنبه ۱۱ بهمن ۰۱
واقعا توی این هوای بارونی، جاشه که رادیو پیام داره '' قرص قمر'' با صدای بهنام بانی رو پخش میکنه!!!
اینهمه کنتراست با حال و هوای شهر ما، قابل قبول نیست...
این هوا، فقط مازیار فلاحی رو میطلبه، لاغیر!
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
واقعا توی این هوای بارونی، جاشه که رادیو پیام داره '' قرص قمر'' با صدای بهنام بانی رو پخش میکنه!!!
اینهمه کنتراست با حال و هوای شهر ما، قابل قبول نیست...
این هوا، فقط مازیار فلاحی رو میطلبه، لاغیر!
... اَما، تشکری بی پایان، به خودم مدیونم!
به کسی که بودم،
کسی که زندگی کرد، با اینکه نمی خواست...!
(از کتاب، '' عیبی ندارد، اگر حالت خوش نیست'')
#کتاب_خوب
پ. ن
ساعت 2صبحه، داره بارون میاد شدید...
صدای شعله های بخاری رو میشنوم،
توی سکوت خونه م، کتاب میخونم درحالی که در خودم فرو ریختم
حالم خوش نیست، اما هیچکسی خبر نداره!
مثل همیشه، هیچکس نباید بفهمه...

دیشب خواب خوبی نداشتم،
بارها ازخواب پریدم و اقای خونه محکم تر بغلم میکرد و با بوس کردن موهام، دوباره خوابم میبرد...
بلاخره صبح شد
رفتم دوش گرفتم باهمون حال بد!
خونم بهم ریختست و قصد تمیز کردنش رو ندارم
پر از خورده پارچه...
بعد از حموم خودم ولو کردم روی تخت تا این یک متر مو خشک بشن!
عکسای گالری گوشیمو مرور میکنمو دلم فقط یه چایی یا قهوه داغ میخواد...
#شنبه
مادر یکی از بچه های مسجد ساعت 3 بعدازظهر زنگ زده میگه :
خانم از امروز که حاج آقا گفتن شما قراره برید اعتکاف، بچه ها از صبح آروم و قرار ندارن که ثبت نام کنن و پیش شما باشن...
بعدم یکی یکی گوشیو گرفتن و میپرسن که چیکار باید کنن و چه چیزایی باید بردارن برای اعتکاف... 🥴
هربارم برای اینکه مطمئن بشن میپرسن:
شما مسجد انقلاب بودید دیگه؟؟؟ 🤔
پ. ن
پروردگارا
من قرار بود این 3روزو خودم تنها باشم باخودم 🥴
اینا که شاگردامن و اونقدر مشکلی نیست، موندم با فامیلای آقای خونه چی کنم که از وقتی فهمیدن قراره برم اعتکاف همه رفتن ثبت نام کردن و هرشب پیام میدن که قراره بیان و پیش من باشن... 🙄
این منم...
همینقدر هیجان زده برای نگه داشتن ظرف اسفند!
عاشق این پالتوی مخملم بودم...
اونم با شلوار لی نوک مدادی!
درست مثل الان، همینقدر ساده، ولی انگار در کنار سادگی، از اولم برام مدل روسری مهم بوده...
ذوق برگشتن مامان اینا از کربلا، داشت منو میکشت!
و شرح احوالات برای این عکس، چیزی جز توضیح واضحات نیست...
پ. ن
این عکس بک گراند گوشی آقای خونست،
هربار گوشیش رو باز میکنه یه دور قربون صدقه م میره و بعد به کاراش میرسه 😂
هربارم میگه :
یعنی میشه دخترم یروزی این شکلی بشه؟

شما شاهد باشید من برای بار هزارم از زهرا پرسیدم تولدش رو و اونم محکم گفت : 22 اسفند!!!! 😡
(من و زهرا کلا 3روز باهم فرق داریم، من 25 اسفندم و همیشه تولد زهرارو توی ذهنم قاطی میکنم!)
انشاالله به حول قوة الهی دیگه امسال یادم نره... 🥴
من نمیگویم فردا روز دیگریست...
فقط می گویم، '' تو '' دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید، بخاطرش زنده بمانم!