توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3499

آقای قربانی شما بفرمایید آهنگ بسرایید ما سر تا پا گوش میشیم در خدمتتون:


میروم باز میان همه ی رفتن ها
باز هم میروم از شهر تو اما تنها
داغ فرهاد به دل دارم و دلدارم نیست
دل گرفتار همان دل که گرفتارم نیست
یک نظر دیدم و یک عمر پی یک نظرم...

#آخ_قلبم...

آخه تااین حد مناسب احوالات این روزهای من ؟ 


3484

این عزیزای دل رو که می‌بینید، نور امید رو در دل من زنده کردن!

علی الخصوص اون '' سمنو'' که روح و روان من رو در هم آمیخته... 


3482

میگم :
دقت کردی وقتی کلی کار دارم و همه جا شلوغ پلوغ شده، من کنار شومینه، بالای چهارپایه نشستم و با فراغ بال لابلای کتاب هام با خودم مشغولم!؟

میگه : مهناز یعنی همین دیگه، اگر جز این باشی من تعجب می‌کنم...


3481

دیگه اونقدر بچه نیستم که گول دروغ هاتون رو بخورم ☺️


3470

چرا من توی زمان گم شدم🤔


3469

سید زهرا مثل همیشه شاکیه که تو چرا حرفی راجع به زندگیت نمیزنی؟

(در حالی که جز معدود آدمای زندگی منه که از 80درصده زندگی روزمره م باخبره🤨)
بعد به این نتیجه رسیدم که من واقعا چقدر درون گرام!
همیشه فکر می کردم جز گروه میانگرا باشم...
ولی دیدم حتی وقتی کنار رفیق صميمی م هم باشم، چقدر خود پرهیزی دارم!


3461

بنده در ماه رمضان ، 2کیلو دیگه هم کم کردم!!!
در این راه، محو نشم صلواااات 😂
بعله از اتاق فرمان اشاره میکنن ، باهمین فرمون پیش برم از زمان مجردی م هم لاغرتر خواهم شد ، به حول قوه الهی ...😛


3459

تمام چیزی که می‌توانم بگویم این است که

تو مرا تبدیل به کسی کردی که تصورش را هم نمی‌‏کردم. تو مرا شاد می‌کردی زمانی که خودت حالت بد بود.

من ترجیح می‌‏دهم با تو باشم حتی زمانی که ناامید هستی...

تکه هایی از کتاب من پیش از تو از "جوجو مویز"

فیلم: من پیش از تو برگرفته از خود کتاب

 

پ.ن 

اولین نوبرونه حاصل باغ پدرهمسر رسید! 

من عاشق الو ام و اینو همه میدونن، همه!😛

بخاطر همین هرسال همین موقع یه طبقه از یخچالو خالی میکنم که سهمم از الوهای پدرشوهر و داماد گرامشون از راه برسن! 

اینا که نوبرونه ست، از صادراتی هاشون نگم براتون...!

عالیه، جاتون خالی


3450

قشنگی عید این بود که هرکی منو میدید میگفت:
شبیه زمان مجردیت شدی ...😍

چشم نخورم الهی 🧿😅


3448

امروز کار داشتم و باید با ماشین میرفتم بیرون،

اقای خونه رو رسوندم اداره و رفتم دنبال کارای خودم و بعد یکی دو ساعت کارام تموم شد!

خسته و کوفته توی خیابون میچرخیدم و به خودم اومدم دیدم جلوی در خونه مامان اینام ...

یکی دوساعت دیگه باید میرفتم دنبال آقای خونه پس ترجیح دادم این یکی دوساعتودر آرامش اینجا باشم ...

آخ که چطور آدمو جلد کرده این خونه پدری!