سه شنبه ۱۵ فروردين ۰۲
دعوتتون میکنم، به گوش دادن این آهنگ که هرگز پشیمون نمیشید!
''ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم من نتوانم...
من سر زلفت،به دوعالم، نفروشم!"
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
دعوتتون میکنم، به گوش دادن این آهنگ که هرگز پشیمون نمیشید!
''ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم من نتوانم...
من سر زلفت،به دوعالم، نفروشم!"
ایشون رو که در شبکه های تلویزیون این روزها زیاد مشاهده میکنید،
خواننده عروسی ما بودن😜
بعله، اینجوریاست ....ما ادم الکی در بزم و شادیمون راه نمیدیم !😅
همه میدونن، من آدم عادی نیستم 😅
بخاطر همین وقتی محبوبه رفت مشهد(بعد از 20سال!!!) گفتم:
یوقت توروخدا برای من زرشک و هل و نبات و زعفرون نیاری!!!
خودت که میدونی من خودم منبع این چیزام، انقدرم دوست و رفیق و شاگرد و فامیل برام ازین چیزا آوردن موندم چیکارکنم!
برای من هیچی سوغات نیار خواهر...😚
البته که میدونستم گوش نمیده و بدون سوغات ویژه برای من، برنمیگرده !
تااینکه به سلامتی برگشت و دیدم یه بسته ميوه خشک عالی، کتاب منصور ضابطیان عزیز رو برام هدیه اورده...
و کیه که ندونه، برای من بهترین هدیه، کتابه! اونم این کتاب...
''استامبولی''🥰😍
البته که از طعم و رنگو تنوع میوه خشک هام نگم ...!😉
واقعا متفاوت ترین سوغاتی هایی بود که تاحالا برام آوردن
تکه هایی از کتاب:
اگر نگویم استانبول عجیب ترین شهری است که در زندگی دیده ام، دست کم می توانم ادعا کنم یکی از عجیب ترین شهرهایی است که به آن سفر کرده ام. شهری بینابین سنتی چندهزارساله و مدرنیسمی اغراق شده که گاهی در اروپای غربی هم نمی توان نمونه اش را دید. استانبول برآمده از چند هزار سال تاریخ است، تاریخی که در مقطعی طولانی یک شکوه جهانی را نمایندگی می کرد و امروزه می توان نشانه هایش را در کوچه پس کوچه های شهر دید.
چقدر روی دوست داشتنتون به ادم ها، پایدارید؟
یا بهتره بگم، معشوقه تون چقدر عشقتون رو باور داره ؟
آیا ،شما کسی بودید که اون انتظار داشته ؟
یا کسی بودید که، خودتون میخواستید !؟
گاهی اوقات ،باید عشق رو از زبون عاشق و معشوق ،به یک باره شنید !
واقعیتی که شما توصیف میکنید فقط از نگاه شماست ...
چه بسا، اغلب، این بین، عشقی وجود نداشته باشه و همش غرق در خودخواهی های طرفین شده باشه!
اما از نظر من، ادعای عاشقی، سختترین ادعای دنیاست...
عاشقی خط و نشون نداره!
یک احساس بی منته...
پاش وایستید، حتی اگر هزار بار ترد شدید!
عاشقی وقتیه که به تلافی ش، کاری نکنی ...! حتی به زور،حتی به اجبار !
عشق، حرمت داره، با هوا و هوستون، اشتباه نگیریدش و منت سر آدما نذارید ...
باور داشتم آدم هارو،
روزایی که این نقاشی هارو میکشیدم ...
1390
فرزانه میگفت :
چقدر حال آدم خوبه با عکسات... توروخدا همه رو توی پیج اینستات بذار تا ماهم ببینیمشون! وبلاگت خیلی خصوصیه آدرسشم که به هیچکس نمیدی 😒
چندمین نفری بود که این حرفارو بهم میگفت ! و من مثل همیشه جواب دادم :
من اینجوری راحت ترم !
ولی قول میدم هربار دیدمت هرعکس جدیدی گرفتم نشونت بدم 😂
نکته :
ای مقربین درگاه من، در نتیجه ،قدر اینکه الان در اینجا هستید رو بدونید 😜
سوپرایز چهارم!
بااین که چندین ماهه سرم شلوغ بوده و کلاس در مسجد نداشتیم،
اما شاگردای مسجد، روز تولدم رو یادشون بود وامروز برام تولد گرفتن...
عکس همه ی کادوهارو اگر فرصت شد، در یک پست میذارم!
طفلکیا دوبرابر کیک حاضری هزینه کردن و برام کیک پختن.. 😂
روز قشنگی بود...
مادرشوهرم به ما میگه : مارکوپولوها ...!
ما پشت ماشینمون همیشه بساط سفر به راهه
البته برای مائی که هفت روز هفته رو 8روزش، قم هستیم، دیگه سفر حساب نمیشه 😅
پ.ن
2تا چایی ریختم و بعد یه کتاب از توی ماشین پیدا کردم و مشغول شدم باهاش تااقای خونه از نونوایی برگرده...
تا به خودم اومدم دیدم چایی تبدیل به اب یخ شده و من محو کتابم!
جای شما خالی
کارام تموم شدن، و حالا میتونم بگم سوت پایان رو بزنید!
اومدیم بیرون شام بخوریم و خستگی در کنیم...
امروز دیگه واقعا خستم، اما همین که به خونه نگاه میکنم خستگیم در میره!
امشب میتونم با خیال راحت سر رو بالشم بذارم...
البته که من هیچوقت بیکار نیستم و برای فردام هم پروژه جدید دارم!
منه خستگی ناپذیر...
پ. ن
قیافه پسر بچه همسایه که وقتی داشتم ماشینو از پارک در میآوردم از ترس میخکوب شده بود
چون پدر بزرگوارش چسبونده بود به ماشین بنده😒
مدام توی ذهنم تداعی میشه و میخندم! 😂
یکی نبود بگه اینوقت شب از کجا پیدات شد بچه جان..
در مسیر، اتوشویی و قالیشویی شهید نشم این روزا صلوات! 😢
پ. ن
کی توپ سال نو رو دَر میکنن پس؟ دارم شَرحه شَرحه میشم...