يكشنبه ۷ اسفند ۰۱
اونجا که فرزاد فرزین میگه:
این منم، پر شکسته...
خسته ی خسته!
از خودم بیزار و از هم وا، شکسته...
دقیقا شرح احوال این روزای منه! 😢
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
اونجا که فرزاد فرزین میگه:
این منم، پر شکسته...
خسته ی خسته!
از خودم بیزار و از هم وا، شکسته...
دقیقا شرح احوال این روزای منه! 😢
امشب چه شبی ست، شب..؟ بله...
سالگرد قمری ازدواج ماست!
یادتونه دیگه😏
ششمین سالگرد ازدواجمون، در روز مبعث مبارک ❤️
کیه که ندونه من عاشق حضرت محمّد (ص) ام و دقیقاً روز ازدواج مون رو هم به این دلیل انتخاب کردم.
امشب قشنگترین شب زندگی ماست🥰
دیشب آقای خونه، چندین سجده شکر گذاشت و بلند بلند میگفت :
خدایا، بخاطر این زنی که بهم دادی هزاران بار شکرت!
گواهینامه و این سوسول بازیا... 😜
ما که از قبلش رانندگیمونو میکردیم جناب سرهنگ 😎
دیروز رسید!
بعد از گذشت کمتر از 12 ساعت برگشتم از اعتکاف، اولین معجزه در زندگیم اتفاق افتاد!
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر...
بعدانوشت:
البته الان که فکر میکنم، میبینم اولین معجزه زندگیم، هیچکی جز همسرم نبوده!
ومن، چقدر ناشکر بودم....
این چند روزه، شب زنده داری ها، حسابی ساعت های خوابم رو بهم ریخته!
طبیعیه که ساعت از نیمه شب گذشته باشه و با تمام خستگی م خوابم نبره!
انگار چشمام دیگه عادت کرده به نخوابیدن، اگر بگم توی 72 ساعت، من 6 ساعت( حتی کمتر!) خوابیدم باورمیکنید؟ 😢
البته که بدن من چند سال تجربه این شوک رو داره و خیلی غیر طبیعی نبود برام...
به هرحال، قهوه و نسکافه همیشه برای من به صورت مسکن وخواب آور (!!!) عمل میکنه پس بعد از یک حمام داغ جانانه در ساعت 2ونیم صبح نسکافه بزنیم و بعد راحت بخوابیم...
#بفرمائید
... اَما، تشکری بی پایان، به خودم مدیونم!
به کسی که بودم،
کسی که زندگی کرد، با اینکه نمی خواست...!
(از کتاب، '' عیبی ندارد، اگر حالت خوش نیست'')
#کتاب_خوب
پ. ن
ساعت 2صبحه، داره بارون میاد شدید...
صدای شعله های بخاری رو میشنوم،
توی سکوت خونه م، کتاب میخونم درحالی که در خودم فرو ریختم
حالم خوش نیست، اما هیچکسی خبر نداره!
مثل همیشه، هیچکس نباید بفهمه...
این منم...
همینقدر هیجان زده برای نگه داشتن ظرف اسفند!
عاشق این پالتوی مخملم بودم...
اونم با شلوار لی نوک مدادی!
درست مثل الان، همینقدر ساده، ولی انگار در کنار سادگی، از اولم برام مدل روسری مهم بوده...
ذوق برگشتن مامان اینا از کربلا، داشت منو میکشت!
و شرح احوالات برای این عکس، چیزی جز توضیح واضحات نیست...
پ. ن
این عکس بک گراند گوشی آقای خونست،
هربار گوشیش رو باز میکنه یه دور قربون صدقه م میره و بعد به کاراش میرسه 😂
هربارم میگه :
یعنی میشه دخترم یروزی این شکلی بشه؟
شما شاهد باشید من برای بار هزارم از زهرا پرسیدم تولدش رو و اونم محکم گفت : 22 اسفند!!!! 😡
(من و زهرا کلا 3روز باهم فرق داریم، من 25 اسفندم و همیشه تولد زهرارو توی ذهنم قاطی میکنم!)
انشاالله به حول قوة الهی دیگه امسال یادم نره... 🥴
این فنجونای گل گلی خوشگلمو تازه خریدم برای عید،
البته یه دستش هدیه مامانه، مثل همیشه... 🥴
خدا میدونه من چندسال بود دنبال فنجون ارکوپال خوشگل بودم، سرویس غذاخوری ارکوپال جهیزیه م چون خارجی بود فنجون نداشت و منو چندسالی سرگردون کرد!
امشب شستمشون و گذاشتم تا صبح خشک بشن که بچینم توی کابینت...
اخ که چقدر دوستشون دارم و از دیدنشون سیر نمیشم!