توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3418

فرشته ی آسمون من، مبارکت باشه این حال و احوال...

مبارکت باشه سن تکلیفت، تو کی اینهمه خانوم شدی زیبای من 😍

پ. ن

امروز حلما به سن تکلیف رسید و اولین نمازش رو با من خوند 😍


3415

ماهمه زنده به آنیم که رجعت باقیست...
می نویسم که شب تار سحر می‌گردد
یک نفر مانده ازین قوم که برمی‌گردد!


#اللهم_عجل_لولیک_فرج💚


3414

دیروز وقتی کارام تموم شد، دستم پیچ خورد و جوری که انگار تاندونش پاره شده باشه کشیده شد و احتمالا دَر رفت... 

تا حدی که همین الانم بزور گوشی رو دستم نگه داشتم! 

و اقای خونه گریه کرد و گفت: قلبم داره وایمیسته، فقط بگو خوبی! 

من میخندیدم و میگفتم: خوبم... 

دروغ میگفتم، خوب نبودم!

دستم درد میکرد و حتی نمی تونستم انگشتامو تکون بدم! 

صبح بیدار شدم، دیدم داره آروم مچ دستمو ماساژ میده و هی بوسش میکنه... 

انگار یادم رفته بود درد دستمو وقتی کنارم بود! 

انگار دیگه وقتی که نیست، دنیام هیچ رنگی نداره... 

وقتی که هست، یه حال عجیبی دارم، من عوض شدم!

یه ادم دیگه شدم، اونم عوض شده و من حس میکنم زندگی ما، تازه امسال شروع شد! 

تاریخ عقد ما، 23 مرداد 1395 نبود... 

من فکرمیکنم تاریخ ازدواج ما، تاریخ آشناییمون، تاریخ دلی که به هم دادیم، 

همه ی روزهای 1401 بود... 

امسال وقتی تونه تکونی میکردم انگار خونه تکونی نبود، جهازبرون بود!

چون هردومون عاشقانه برای سال جدید خودمون و خونمون رو آماده کردیم، 

حالا، قراره نیمه شعبان هم بریم ماه عسل... 😉

الهی شکرت بخاطر همه چیز! 

بخاطر اینکه صبر بهم دادی، در برابر تقلاهای بیهوده م... 

مثل همیشه ماراضییم فقط به رضای خودت! 

لاحول و لاقوه الابالله🧿


3413

صبح خود را چگونه اغاز کردید؟
باصدای ماشین لباسشویی و این قرتی بازی ها😎
من از شما میپرسم، الان دیگه وقتش نبود که به بحث شیرین بوی خونه بپردازیم!؟ 😒
پ. ن
آقای خونه موقعی که از خونه میرفت تأکید کرد که:

خانم جان این شیشه رو نخور تا من برگردم... 😏


3412

کارام تموم شدن، و حالا می‌تونم بگم سوت پایان رو بزنید!

اومدیم بیرون شام بخوریم و خستگی در کنیم... 

امروز دیگه واقعا خستم، اما همین که به خونه نگاه میکنم خستگیم در میره!

امشب میتونم با خیال راحت سر رو بالشم بذارم... 

البته که من هیچوقت بیکار نیستم و برای فردام هم پروژه جدید دارم! 

منه خستگی ناپذیر... 

پ. ن

قیافه پسر بچه همسایه که وقتی داشتم ماشینو از پارک در می‌آوردم از ترس میخکوب شده بود

چون پدر بزرگوارش چسبونده بود به ماشین بنده😒

مدام توی ذهنم تداعی میشه و میخندم! 😂

یکی نبود بگه اینوقت شب از کجا پیدات شد بچه جان.. 

 


3411

چرا امروز که اینهمه انرژی داشتم باید خبر مرگ اعظم  رو بشنوم!؟
لعنت به این دنیا...


3410

اونجا که حسین توکلی میگفت :

سر مستم از جام دو چشمانت 

گیر افتاده دلم در دام چشمانت 

میرقصم با ساز نگاه تو 

آسمان من شده صورت ماه تو

دل ندارم که برم 

شدی تو عشق آخرم... 

اتاق گل گلی ها، تمام شد! 😋🧿

 

پ. ن

ما به این اتاق میگیم گل گلی ها، چون همه چیز توش گل گلیه😉

میزهای چرخ خیاطی، میز لب تاپم، میز اتو و... 


3408

کادوی تولد خواهر جانم، برخلاف هرسال، زودتر از موعد رسید 😉

چون میدونست من عاشق این تقویم هام که توی خونه خودش داره و یکسال دنبالش گشت و بلاخره برام پیداش کرد... 😍

کجا بذارمت عزیزجانم؟ 


3407

تفاوت را احساس کنید در؛ 

خانه تکانی من، امسال... 

 

خانه تکانی من، پارسال... 


3406

حالا چرا شهرام عبدلی مرد این وسط!؟؟
واقعا آمادگی ش رو نداشتم🙄