جمعه ۱۱ فروردين ۰۲
''عظمت مناره ها..."
السلام علیک، یا امامزاده هارون
پ.ن
خاطره از اون روزی که منو داشت شدت باد میبرد !
و با علی و حلما، اینجا قدم میزدیم و بزرگوار دونه دونه از خاطرات اموات میگفت برام 😒
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
''عظمت مناره ها..."
السلام علیک، یا امامزاده هارون
پ.ن
خاطره از اون روزی که منو داشت شدت باد میبرد !
و با علی و حلما، اینجا قدم میزدیم و بزرگوار دونه دونه از خاطرات اموات میگفت برام 😒
ساعت از نیمه شب گذشته بود...
با حوله ای که بزور داشتم باهاش موهامو خشک میکردم، خیسه خیس اومدم کنارش و نشستم جلو تلویزیون
چایی و میوه آماده کرده بود و وقتی داشتم با ولع میخوردم نگاهم میکرد، یه اخم ساختگی کردمو گفتم: چیه ؟
چرا نگاه میکنی !؟
بعد با یه خنده ای که توش تعجب بود گفت :
تو چقدر خوشگلی آخه ...😍
تپل میشی خوشگلی، لاغر میشی خوشگلی، باارایش و بی آرایش خوشگلی
حرفشو قطع کردم، به اخمم ادامه دادم و گفتم:
پرو🤨 خودت خوشگلی 😒😅
خلاصه انقدر سر به سر هم گذاشتیم تا نصفه شبی صدای خنده م پیچید توی خونه 😂
پ.ن
این شبارو خیلی دوست دارم، شبایی که تا سحر بیدارم ...
و از قشنگی های خونه مون، تاریکی و نور هاییه که جلب توجه میکنه!
هرشب ظرفای مهمون هارو میشورم و با حوصله همه مارو مرتب میکنم، تا بوی تمیزی صبحمو روشن کنه
حالا همه جا مرتبه
من عاشق این کنج های دنج خونمونم🥰
ساعت، 3و نیم صبح
مثل همیشه :
دنیا از جایی که ولو شده ام ...
بعد از گذروندن مهمانی شبانه مون، طبق معمول تا نیمه های شب مشغول جمع و جور کردن بودم!
و در نهایت ولو شدم روبروی تلویزیون، و دارم مافیا میبینم و منتظر اذان صبحم...
هر یک ساعتم با یه لیوان اب و یکم خوراکی میرم بالای سر آقای خونه تا فردا له له زدنش رو نبینم !
هوووف...
این روزها، بیکار ترین آدم روی زمینم، باین که توی این چندشب مدام مهمون داریم!
چقدر روی دوست داشتنتون به ادم ها، پایدارید؟
یا بهتره بگم، معشوقه تون چقدر عشقتون رو باور داره ؟
آیا ،شما کسی بودید که اون انتظار داشته ؟
یا کسی بودید که، خودتون میخواستید !؟
گاهی اوقات ،باید عشق رو از زبون عاشق و معشوق ،به یک باره شنید !
واقعیتی که شما توصیف میکنید فقط از نگاه شماست ...
چه بسا، اغلب، این بین، عشقی وجود نداشته باشه و همش غرق در خودخواهی های طرفین شده باشه!
اما از نظر من، ادعای عاشقی، سختترین ادعای دنیاست...
عاشقی خط و نشون نداره!
یک احساس بی منته...
پاش وایستید، حتی اگر هزار بار ترد شدید!
عاشقی وقتیه که به تلافی ش، کاری نکنی ...! حتی به زور،حتی به اجبار !
عشق، حرمت داره، با هوا و هوستون، اشتباه نگیریدش و منت سر آدما نذارید ...
باور داشتم آدم هارو،
روزایی که این نقاشی هارو میکشیدم ...
1390
مـاه من!
من رو، لایـــق بـندگـیت بـدون ...
سحر ششمین روز از ماه مبارک رمضان
ساعت 23:23 دقیقه
6فروردین 1402
ما اینجا بودیم؛ بعد از یک بزم باصفا ...
''امامزاده سید علی اصغر ''
«احساس میکنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم،
ولی اینقدر جلو رفتهم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم.
خواهشمیکنم این یادت بمونه مارتین:
اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی، هیچ وقت برای برگشت دیر نیست. حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه، باید برگردی.
نگو راه برگشت طولانی و تاریکه...
نترس از اینکه هیچی به دست نیاری.»
برای حال این روزهای ''سید زهرا''
از کتاب ''جز از کل''
مَنْ قَرَأَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ آیَهً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَانَ کَمَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِی غَیْرِهِ مِنَ الشُّهُور
هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههای دیگر تمام قرآن را بخواند.
(بحار الانوار ج 93، ص 346 )
حلول ماه مبارک رمضان ،بر مسلمانان، مبارک باد ...🥰
من امسال رو برای خودم، سال فرهنگ میدونم!
چون کلی کتاب نخونده دارم که باید تموم بشن...
کلی فیلم ندیده ، که باید دیده بشن ....
وهزار کار نکرده!
میخوام به خودم قول بدم که حداقل تاخر امسال این کتابای قشنگم رو تموم کنم
به حول قوه الهی 😉😅