دوشنبه ۵ تیر ۰۲
چون خیلی باید حدتو بشناسی تا بتونم بهت بگم دوست...
کلا دورو بر من خیلی باید حواست به رفتارت باشه چون آدمی مثل من، زود کشفت میکنه و اونوقت مکافاته!
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
آقاهه میگه
این گوشی خاص، بااین رنگ خاصش رو فقط شما توی این شهر دارید، بخاطر همین یادم میمونه که زود به زود میاین مغازه ما.. 😅
تو دلم گفتم من همه چیم خاصه جناب 😏
حالا کجاشو دیدی...
پ. ن
فقط من میتونم وسط چراغ قرمز بهزیستی در حال توییت زدن باشم🫤
آقای خونه ام، هروز که جلوتر میره مدام میگه :
وقتی میگم، تو هرجایی باشی یا مال هرکسی باشی اونجا بهشت و اون آدم، خوشبخت ترین آدم
یعنی همه ی ایمان من تویی!
تو یعنی تموم شدن هر چیزی که بده و شروع یه خوشبختی بی پایان...
پ. ن
این عکس بماند به یادگار از شبی که برای اولین بار آبجی اینا اومدن خونه ی مادر روستا و ما تقریبا 60درصد وسایل، که شامل وسایل آشپزخونه میشه رو، آوردیم!
اینجا، دیگه خونه ی ماست...
قبل(البته این تصویر مربوط به بعد از تمیزکاری خونست!)
و بعد...
این خونه عجیب غریبه...
جونورایی توی اینجا میبینم که تمام بدنم میلرزه!
و البته شاید از دید آقای خونه یا هرکسی، خیلی عادی باشه...
یا مثلا، بطور معجزه آسایی، همه چیز خیلی سریع جمع و جور و مرتب میشن!
و کدوم زن خونه داریه که این موضوع آرزوش نباشه...
اما هنوزم، دلم دنبال دليل قاطعه، برای موندن!
و این، بده... 😏
خسته ام...
سوغات این روزا فقط برام خستگی و دلشوره ست!
دلم صاف نمیشه بااین رفتن...
هروز که میگذره بیشتر دو دل میشم،
خدایا
قراره چه اتفاقی بیوفته؟