توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3533

قربون اینهمه لطف و کرمت، امام رضا... 

پ. ن

روزهای خادمی همسر تمام شد و چه حیف، صد حیف!


3532

الهی به امید تو... 


3531

این همون قهوه ای بود که بعدش خورده نخورده، رفتم توی شلوغ ترین روز سال، دنبال کاروان شادی بچه های سوقانلیق تا 12 شب! 

هرچند که ترافیک سرسام آوری بود اما به اونهمه کلاچ ترمز کردنش می ارزید. 

اخ که اگر بدونید دیروز بهترین روز امسال من بود!

پ. ن

این شکلات ها از اب برگشته ست! 

حمید برامون از کانادا آورده

اما حیف که من فقط برای تزئین ازش استفاده کردم و قراره ببخشم به بروبچ! 

 

تصویری از آتیش بازی گروه کاروان

 


3530

یک هفته ست، که ستاره ی این شهره...

ومن، مثل همیشه مثل کوه پشتشم!


3529


3528

این روزا اگر یه کوئیک دیدید که در حال لایی کشیدنه و پشت ماشینش تا کله پر از وسیله و لباسه، اون منم!
برام بوق بزنید 👋🏻

3527

باید جای من، توی این خونه باشی تا بفهمی دم دمای ظهروقتی صدای اذان مسجد میاد، دیگه اینجا فرقی با بهشت نداره!

آقای خونه اسم خونه رو گذاشته خونه سفید برفی!

چون این چندروزه کل خونه و حیاطو دیواراش سفید شد و شبیه یه نقل سفید شده 😅


3526

بین خستگی کارها، اینو باید از توی چیپسم پیدا میکردم؟ 😏

دادمش به آقای خونه و یادش آوردم که به یادشم، حتی توی روزای شلوغ پلوغ زندگی!


3525

نصف بیشتره وسایلا اومد توی خونه جدید...
امشب وقتی خونه رو فرش کردیم، نشسته بودیم و از خستگی هامون توی این مدت میگفتیم!
گریه م گرفت...
سرمو گذاشتم توی بغلش گفتم:
دلم برای هرجفتمون میسوزه، برای زندگی ای که داریم دوتایی براش جون میکنیم... این روزا هیچوقت یادمون نمیره!
آقای خونه ام بغض کرده بود اما به قول خودش، طاقت اشکامو نداشت و با شوخی کردن هاش خنده رو بین اشکام آورد...
بعد از چیدن مبلا هرکدوم روی یکیشون لم دادیم و آقای خونه ام طبق معمول زودتر از من خوابش برد😅
طفلک این روزا اندازه 3تا کارگر کار میکنه...

3524

از دیشب دستکش پوشیدم... دستکش نخی!
صبح که خواب بودم، دیدم نشسته کنار تخت و دستامو گرفته توی دستاش...
چشمام که باز شد، صداشو شنیدم :
بمیرم من برای دستات، بمیرم و نبینم که اینجوری شدن...

من لیاقت اینهمه زحمت تو رو برای زندگیمون دارم نفسم؟

(همیشه و همه جا منو اینجوری خطاب میکنه، حتی جلوی بقیه!! نفسم... )

توان جواب دادن نداشتم، بخاطر همین یه لبخند توی عالم خواب و بیدار بهش زدمو دیگه هیچی نفهمیدم!