توئیت های من 🐥

هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت! ‌‌‌


3497

من دست از تو بردارم محاله!
تو که حست واسم مث خواب و خیاله...
تا که فکرت به من هست یه نگاه واسه دلم بس
تورو زودتر میدیدم کاش عشقم مال من باش...

#ویژه_برای_آقای_خونه_مwink


3496

نشد بیام
وقتی که دوست داشتی کنارت باشم..
جوری که خواستی بی قرارت باشم!

نشد بیام
محکم تر از قبل دستتو بگیرم
جوری که حقته برات بمیرم
نشد واست کاری کنم که حس کنی عاشقتم...

 

#خوب_بود

#گروه_سون


3495

خوابم برده روی شونه ی عاشق تو
چشمام بستس روی این همه هق هق تو
بیدارم کن که هنوز توی خواب بدم
من حرفای دلمو به کسی نزدم...

 

#قهوه_ترک


3494

امروزم ازون روزای تخیلی و شلوغ پلوغه که کلی کار دارم، اما راحت نشستم روی تخت و دارم با لب تاپ قشنگم اسوده خاطر اهنگ گوش میدم و چت میکنم!


3493

امروز روز پیاده رویه🏃🏻‍♀️
بزنیم بیرون ببینیم شهر چخبره...

3492

امروز بنده شَقُّ‌القَمَر کردم

و مسیر خونه تا روستا رو بااین که بلد نبودم به تنهایی با یک ماشین پر از ملزومات این تعطیلات با خودم آوردم و از شهر تا روستا که به کنار، مسیر خونه مورد نظر و پیدا کردنش در لابلای کوچه پس کوچه های روستا هم به کنار...
اون هم برای اولین بار!

به من ایمان آوردید خلاصه یا نه؟ 


3491

روز تعطیل خود را چگونه آغاز کردید!؟
آقای خونه رفته مرقد امام، و بنده از کله صبح بعد از این درو اون در زدن به دنبال سبد و کارتون برای وسایلها، وارد فاز دوم تعطیلات شدم و سرگردون توی خیابونای شهر دنبال نون و سمنو بودم!
احتمالا امروز و فردا رو توی شهر نباشیم و اولین چیزی که نیاز داشته باشیم نونه...
خلاصه ‌!
دم اذان ظهر شده و خسته و کوفته رسیدم خونه...
دیروز انقدر بخاطر تمیز کردن خونه خسته شدیم که تمام بند بند وجودم درد میکنه.
اگر بد طبع نبودم حتما کارگر میگرفتم اما خونه کثیف تر از چیزی بود که فکرشو میکردم!
ای خدا
کی تموم میشه این روزا...

3490

این عزیزای دلم برام 2ونیم آب خورد اما ارزشش رو داشت🤗

طی یک سفر مارکوپولویانه من و آقای خونه دیروز رفتیم سرای ایرانی و این قشنگارو گرفتم! 

پ. ن

بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسیدم که 

'' مارک رولنزا 18/10 استیل کامل'' 

بهترین برند برای این سرویس هست. 


3489

وقتی یک همسر فوتبالی داری و خودت هیچ جوره بااین معقوله حال نمیکنی،

مجبوری یجوری خودتو سرگرم کنی!

و لابلای فریاد های پیچیده صدقه سر این بازی در خانه ما، کتاب بخونی...

#پس_از_تو


3485

اومدم دنبال آقای خونه و منتظرم تا از اداره شون تعطیل بشه... 

سر راه مامان خانومشون، احضارم کردن!

تا یه سطل ماست و یه کیسه زرد آلوی باغشون رو توشه راهم کنن!

و من اگر چنددقیقه دیگه بیشتر منتظر بمونم قطعا چیزی برای همسر باقی نمی مونه از زردالو ها! 

نگم از طعم این عزیزای دل! 

پ. ن

عجب هواییه امروز...