پنجشنبه ۱۸ خرداد ۰۲
خوابم برده روی شونه ی عاشق تو
چشمام بستس روی این همه هق هق تو
بیدارم کن که هنوز توی خواب بدم
من حرفای دلمو به کسی نزدم...
#قهوه_ترک
هَــر چِــه هَـسْـت، اَزْ بَـرِکَــت خُـــداسْــت!
خوابم برده روی شونه ی عاشق تو
چشمام بستس روی این همه هق هق تو
بیدارم کن که هنوز توی خواب بدم
من حرفای دلمو به کسی نزدم...
#قهوه_ترک
امروزم ازون روزای تخیلی و شلوغ پلوغه که کلی کار دارم، اما راحت نشستم روی تخت و دارم با لب تاپ قشنگم اسوده خاطر اهنگ گوش میدم و چت میکنم!
امروز بنده شَقُّالقَمَر کردم
و مسیر خونه تا روستا رو بااین که بلد نبودم به تنهایی با یک ماشین پر از ملزومات این تعطیلات با خودم آوردم و از شهر تا روستا که به کنار، مسیر خونه مورد نظر و پیدا کردنش در لابلای کوچه پس کوچه های روستا هم به کنار...
اون هم برای اولین بار!
به من ایمان آوردید خلاصه یا نه؟
امروز عجب روز شلوغی بود!
صبح که طبق معمول پارک بانوان بودم،
بعدش حلما و محبوبه قول گرفته بودن ازم که امروز بریم استخر باهم...
بعدم که خسته و کوفته اومدن خونه ما!
شبم دعوت شدیم خونه مادربزرگ همسر، اخه چندروزی میشه که حمید و خانومش برگشتن از کانادا و امشب مراسم پاگشا دارن.
اخ که اصلا حوصله اون حجم از شلوغی اونجا رو ندارم و امروز حسابی رُسَم کشیده شده...