دوشنبه ۲۱ خرداد ۰۳
هیچوقت دوست نداشتم، یه زن حامله ی شلخته باشم...
ازونا که ماه به ماه ابرو بر نمیدارن،
لباسای گشاد و رنگ و رو رفته میپوشن،
لباسای کثیف تلمبار گوشه ی خونه،
آشپزخونه غرق در مورچه از کثیفی،
مشت مشت خاک و غبار روی دیوار و وسایلای پذیرایی...
یا ازونا که موهاشونو شونه نمیزنن و هفته به هفته رنگ حموم نمیبینن که مبادا نی نی تو دلی شون اذیت بشه!
ازونا که خودشونو لوس میکنن و از شوهرشون بدشون میاد...
شوهره بیچاره ام مجبوره با شلختگی های زن همراه بشه و یادش بره که یه عضو جدید داره به خانواده ش اضافه میشه!
بعدم که بچه دنیا بیاد کرختی این دورانو به اسم افسردگی بعد از زایمان همه جا فریاد بزنن...
یک هفته ای مشغول بودم...
برای بار سوم در دوران بارداری م خونه تکونی کردم که مبادا هرماه سنگین تر بشمو کارام بمونه...
سرتاسر خونه رو خوشبو کننده و ادکلن زدم تا حسابی دلبری رو در حق خونه م تموم کرده باشم،
صدای سینمارو تااخر زیاد کردم تا کمتر صدای باد و طوفان و بشنوم.
بعد از دوش گرفتن، جلوی آینه وایستادم و طبق معمول همیشه، خودم برای برداشتن ابروهای همیشه تمیزم(!!!) دست به کار شدم...
موهامو که حالا خیلی بلندتر از ماه های اول حاملگی م شده آروم شونه کردم و با دقت به صورتم زل زدم!
این چندروز حسابی آقا پسرمون خسته شده و اینو حداقل میشه از چشمای من خوند...
صدای رعد و برق بارون حواسمو به خودش جلب کرد و دوییدم توی حیاط تا زحمت این یک هفته به باد نره... تندتند لباسارو جمعشون کردم و بزور سبد لباسارو تا توی خونه آوردم.
لباسای تمیز و مرتب تا کردم و هرکدومو گذاشتم سرجاش.
کارای تکراری هروز من حتی توی این روزا که به زحمت راه میرم و بعد از هرقدم کلی نفس نفس میزنم تمومی ندارن...
حیاط و باغچه ی تمیز...
آشپزخونه مرتب...
اتاق خوابی که رو تختیش بوی شوینده و تمیزی میده...
و خونه ای که سرشار از بوی عطر و ادکلن و صدای خوش ویلنه...
چی میتونه این آرامشو ازم بگیره؟
پ. ن
سیدزهرا بعد از دیدن اولین عکس از ماه هفتم بارداری م بهم گفت که چقدر بامزه شدم!
بامزگی یه شکم قلقلی و یه پسر بچه شیطون که توش مدام شلنگ تخته پرت میکنه چی میتونه باشه؟ 😅
خداروشکر که من ازون دسته خانومای باردار نشدم که 100000کیلو میشن و دمپایی مردونه میپوشن و دستو پاهاشون کپل میشه.
وگرنه خودم، خودمو میکشتم😂
خدایا
من به همین شکم قلقلی م راضی ام!
لطفاً اضافات وزنم جای دیگه نره که کلاهمون میره توی هم... 🙄